با انقلاب تا مهدی

    گذشته هر ملّتی ریشه هویت آن ملّت است که مسیر پیش رو و آینده آن ملّت را رقم می زند. حقیقت این است که ما از گذشته خود جدا نیستیم و گذشته ما نیز آینده ای را فرا روی ما قرار داده است.

انقلاب اسلامی با گذشته و آینده‌اش تعریف می‌شود. هویت انقلاب با تغییر گذشته و آیندة آن دستخوش تغییر می‌گردد. آیا اگر گذشته انقلاب خود را نارضایتی اقتصادی از رژیم گذشته بدانیم و آینده آن را به دست آوردن رفاه در پرتو تکنولوژی ترسیم کنیم، با زمانی که گذشته آن را کربلا و آیندة آن را ظهور امام عصرg بدانیم، تعریفمان از انقلاب و برنامه‌ریزی و سیاستگذاری مان یکسان خواهد بود؟

در تهاجم فرهنگی بلای خانمان سوزی که سر ملّت مورد تهاجم می‌آید آن است که گذشته و آینده آن ملّت تغییر می‌کند که با این اتفاق، هویت، رویکرد‌ها،  علایق و سلایقشان نیز تغییر خواهد کرد.

به طور مثال مسافری که از شهری به قصد شهری دیگر حرکت کرده و به منزلی بین راه می رسد، اگر مبدأ و مقصدش را فراموش کند و نداند که از کجا آمده و قرار است به کجا برود، دچار سرگردانی می‌شود، در این میان اگر کسی به او بگوید تو از شهری غیر از مبدأ  آمده‌ای و باید به مقصدی دیگر بروی، تمام مسیر حرکت و برنامه‌ریزی‌های او تغییر می‌کند.

خودآگاهی که نیاز گریز ناپذیر امروز ماست، ناظر به فهم گذشته و آینده است. وقتی کسی بداند که از کجا آمده و به کجا خواهد رسید دیگران نمی‌توانند برای فریب او برنامه‌ریزی کنند؛ چنین کسی بیدار است، امیرالمؤمنینg می‌فرمایند: (رحم اللَّه امرء أعد لنفسه و استعد لرمسه و علم من أين و في أين و إلى أين‏)[۱]خدا رحمت کند کسی را که برای خودش کاری کند و برای خانه قبرش آماده شود وبداند که از کجا آمده، در کجاست و به کجا می رود.

در مورد انقلاب اسلامی نیز ما به خودآگاهی نیازمندیم. برای اینکه خودآگاهی و بیداری نسبت به انقلاب اسلامی در جامعه شکل بگیرد باید مردم با گذشته و آیندة انقلاب و وضع تاریخی آن آشنا گردند و به ویژه برای خواص جامعه باید ماهیت غرب شناسانده و نسبت انقلاب و اسلام با مدرنیته روشن گردد.

[۱]الوافي؛ ج‏۱؛ ص۱۱۷٫

گذشته و آیندة انقلاب اسلامی

برخی از اساتید، گذشتة انقلاب اسلامی را غدیر و آیندة آن را ظهور حضرت بقیه اللهg می دانند.[۲] این سخنی بسیار درست است؛ ولی در یک نگاه کلی تر می توان گفت که در واقع  انقلاب اسلامی، حرکتی در امتداد حرکت تاریخی انبیاء و اولیاء الهی است و در راستای تحقق کامل وعده الهی مبنی بر استخلاف بندگان صالحش بر سرتاسر زمین ادامه خواهد یافت و  به تعبیر رهبر معظم انقلاب :

«جمهوری اسلامی، امانتِ تاریخی انبیای عظام الهی است. آرزوی موسی و عیسی و آرزوی همه اولیا و ائمّه بزرگوار ماست که امروز تحقّق پیدا کرده است؛ ولو ناقص. کاملش هم، ان‏شاءالله، در دوران حکومت کبری و ولایت عظمای حضرت بقیةالله فی‏الارضین، ارواحنالتراب ‏مقدمه‏ الفداة، ظاهر و آشکار خواهد شد.»[۳]

بنابراین برای فهم بهتر جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی باید نیم نگاهی به ابتدای تاریخ تا امروز بیاندازیم . تا مسیر اهداف و آرمان های انقلاب روشن تر گردد.

تاریخ ؛ بستر دو جریان حق و باطل

قرآن کریم آغاز زندگی بشر را در زمین عصر «امّت واحده» نامیده است Nكانَ النّاسُ اُمَّةً واحِدَةً M[4] در ابتدای زندگیِ بشر در زمین و پس از هبوط حضرت آدم و حوا و پیدایش نسل بشر، انسان‌ها براساس فطرت زندگی کرده و اختلاف چندانی نداشتند؛  این وضع دیری نپایید و آدمی خیلی زود دچار اختلاف گردید. خداوند از طریق رسولانی چون حضرت ادریسg و حضرت نوحg شریعت را به عنوان مبنای زندگی سالم برای جلوگیری از اختلاف و تفرقه به مردم عرضه کرد، ولی اختلاف ادامه پیدا کرد و در ادامه به صورت جریانی در مقابل جبهه حق، قد بر افراشت. رفته رفته در مسیر بشر دو راه کلی باز شد: یکی صراط مستقیم انبیای الهی و دیگری مسیری که شیطان پیش پای انسان گذاشت؛ این دو مسیر همواره وجود خواهد داشت تا انتهای تاریخ و پس از جنگ نهایی خیر و شر و با پیروزی خیر( امام عصر[) بر بندگان ابلیس،  دوباره امّت واحده تشکیل می شود.

شاید بتوان گفت شروع اختلاف و دوتا شدن مسیر تاریخی بشر به اولین قتل، یعنی قتل هابیل به دست قابیل باز می‌گردد. وقتی هدیه هابیل به درگاه الهی پذیرفته شد و از قابیل پذیرفته نشد، حسادت قابیل موجب شد تا دستش به خون برادرش آلوده شود. قابیل پس از ارتکاب قتل با همسر خود فرار کرد و در پایین کوهی در سرزمینی پست ساکن شد و این سرآغاز ایجاد دو مسیر شد: مسیر قابیلیان (باطل)و مسیر بازماندگان هابیل(حق).

مسیر انبیاء الهی  «جریان حق»

در پی کشته شدن هابیل خداوند شیث هبة الله را به آدمT بخشید. او جانشین آدم شد و هدایت الهی با او استمرار یافت. پس از او سلسله‌ای از انبیای الهی از ادریس تا نوح و از هود تا صالح و ابراهیم و موسی و عیسی و تا خاتم انبیاء و سید رسولان الهی حضرت محمد۵ در طول تاریخ، هدایت بشر را به عهده گرفتند.

تاریخ انبیاء، تاریخی پر فراز و نشیب بوده است؛ تاریخی که گاه اوضاع آن به‌گونه‌ای سخت می‌شد که انبیاء و حجج الهی مخفیانه (در غیبت) زندگی می‌کردند و به صورت پنهانی رسالت خویش را انجام می‌دادند گاهی که اوضاع مساعد می‌شد با ظهور پیامبری مثل نوح، هود و صالح و … دوران جدیدی آغاز می‌شد و حق در پهنه‌ی گیتی خودنمایی می‌کرد.

بنابراین تاریخ انبیاء، تاریخ ظهور و غیبت است. وقتی حضرت نوحT پس از طوفان و پاک شدن زمین از لوث مشرکین در شُرف مرگ قرار گرفت، به مردم اعلام کرد در آینده دوباره ظلم و فساد فراگیر خواهد شد و طاغوت‌ها حاکم خواهند گردید؛ در این دوران منتظر فرزندم هود باشید.[۵] سال‌ها گذشت و رفته رفته فساد و شرک در زمین گسترش یافت و طاغوت ها حاکم شدند. انبیاء در خفا و غیبت به هدایت خود ادامه دادند تا اینکه زمان ظهور حضرت هودT رسید. پس از حضرت هود بارها دوران غیبت و ظهور انبیاء تکرار شد، تا ظهور پیامبر خاتم۵

وقتی اوضاع سخت می شد و دوران غیبتی آغاز می گشت، پیامبران به موازات دوران  غیبت، مردم را متوجه و منتظر آینده می‌کردند. افقی که پیامبران مردم را در امتداد آن به حرکت در می‌آورده‌اند، علاوه بر ظهور انبیاء بعدی دورنمایی روشن داشت و آن ظهور حضرت مهدیT و موعود جهانی بود.  انتظار ظهور منجی یعنی حضرت مهدیT انتظاری تاریخی است به قدمت تاریخ انسان  و این مطلب حقیقتی است که در متون مقدس به جای مانده از انبیاءT وجود دارد.

در ادامه ظهور و غیبت انبیاء با ظهور آخرین پیامبر، حضرت محمّد۵ ، فصل جدیدی در عرصه هدایت انسان گشوده شد. در واقع با شروع  اسلام مرحله نهایی تحقق دولت آرمانی خدا در زمین آغاز گردید. پس از پیامبر۵ جریان امامت و ولایت در کنار قرآن به عنوان دو یادگار پیامبر۵ برای هدایت جامعه باقی ماند. تا اینکه با غیبت آخرین حجت خدا و آخرین امام از امامان دوازده گانه، آخرین دوران غیبت تاریخی رقم خورد و تا زمانی که خدا می داند، ادامه خواهد داشت. شیعه به عنوان تنها مکتبی که ادامه دهنده راه انبیاء برای تحقق دولت آرمانی خداست، باتدبیر پیامبر و اهل بیت x در طول تاریخِ خود مسیری رو به رشد راپیموده است، به تعبیر پروفسور هانری کُربَن : «به‌ عقیده‌ من، مذهب‌ تشیع‌ تنها مذهبی‌ است‌ که‌ رابطه‌ هدایت‌ الهی‌ را میان‌ خدا و خلق‌ همیشه‌ زنده‌ نگه‌ داشته‌ و به‌ طور مستمر و پیوسته‌ ولایت‌ را زنده‌ و پا بر جا می‌گذارد. مذهب‌ یهود، نبوت‌ را، که‌ رابطه‌ای‌ است‌ واقعی‌ میان‌ خدا و عالم‌ انسانی، در حضرت‌ کلیم‌ ختم‌ کرده‌ و پس‌ از آن‌ به‌ نبوت‌ حضرت‌ مسیح‌ و حضرت‌ محمّد۵ اذعان‌ ننموده‌ و رابطه‌ مزبور را قطع‌ می‌کند و نیز مسیحیان‌ در حضرت‌ عیسی متوقف‌ شدند و اهل‌ سنّت‌ از مسلمانان‌ نیز در حضرت‌ محمّد۵ توقف‌ نموده‌ و با ختم‌ نبوت‌ در ایشان، دیگر رابطه‌ای‌ میان‌ خالق‌ و خلق، موجود نمی‌دانند.

‌تنها مذهب‌ تشیع‌ است‌ که‌ نبوت‌ را با حضرت‌ محمد۵ ختم‌ شده‌ می‌داند؛ ولی‌ ولایت‌ را، که‌ همان‌ رابطه‌ هدایت‌ و تکمیل‌ می‌باشد، بعد از آن‌ حضرت‌ و برای‌ همیشه‌ زنده‌ می‌داند؛ رابطه‌ای‌ که‌ از اتصال‌ عالم‌ انسانی‌ به‌ عالم‌ الوهی‌ حکایت‌ می‌کند؛ به‌ واسطه‌ دعوت‌های‌ دینی‌ قبل‌ از موسی و دعوت‌ دینی‌ موسی و عیسی و محمّد (صلوات‌اللّه‌علیهم‌اجمعین)؛ و بعد از حضرت‌ محمّد۵ به‌ واسطه‌ همین‌ رابطه‌ ولایت، جانشین‌ وی‌ (به‌ عقیده‌ شیعه) زنده‌ بوده‌ و هست‌ و این‌ حقیقتی‌ است‌ زنده که‌ هرگز نظریه ای علمی‌ نمی‌تواند آن‌ را از خرافات‌ شمرده‌ و از لیست‌ حقایق‌ حذف‌ نماید.

‌به‌ عقیدهِ‌ من، همهِ‌ ادیان‌ بر حق‌ بوده‌ و یک‌ حقیقت‌ زنده‌ را دنبال‌ می‌کنند و همهِ‌ ادیان‌ در اثبات‌ وجود این‌ حقیقت‌ زنده‌ مشترکند. آری! تنها مذهب‌ تشیع‌ است‌ که‌ به‌ زندگی‌ این‌ حقیقت، لباس‌ دوام‌ و استمرار پوشانده‌ است.»[۶]

 

نگاهی گذرا به گام های تاریخی تشیع از  غدیر تا ظهور   

شیعه با هدایت اهل بیتx و در راستای تحقق دولت مهدیT گام های تاریخی مهمی را از غدیر تا کنون برداشته است؛ این گامها عبارت اند از:

گام اول : اعلام رسمی در غدیر

روز غدیر خم، روز اعلام رسمی ولایت و معرفی مسیر حق و صراط مستقیم الهی بود، روزی که به دستور خدا و توسط پیامبر۵ مسیر تاریخی جریان هدایت و ولایت تا قیام قیامت ترسیم شد. در این روز هزاران نفر بر سر ولایت و جانشینی پیامبر۵ هم پیمان شدند. امّا تنها به فاصله هفتاد روز از رحلت پیامبر ۵، حاضرانِ در ماجرای غدیر در امتحان سقیفه شکست خوردند و به جز اندکی، همه بیعت خود را فراموش کردند، امّا این غدیر نبود که شکست خورد بلکه غدیریان سال دهم هجری بودند که زیان کردند .چرا که خداوند با وعده «والله یعصمک من الناس[۷]» نگرانی پیامبر را بر طرف کرده بود و تاریخ اثبات کرد که خدا خلف وعده نمی کند؛ غدیر نمرد و زنده است و زنده خواهد بود و با ظهور حضرت مهدی [ به تحقق نام خود خواهد رسید.

حرکت تاریخی شیعه پس از اعلام غدیر و امتحان سقیفه با تعداد انگشت شماری از یاوران مخلص مانند سلمان و ابوذر و مقداد و …. آغاز شد. این نهال نو پا با جانفشانی فاطمه زهرا ^ و صبر الهی امیر المومنینT پایدار شد. تا اینکه پس از ۲۵ سال خانه نشینی، حکومت ظاهری امام علیT آغاز شد و اگر چه مدت آن محدود بود و همان فرصت محدود نیز در جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقین گذشت، اما همین دوران موجب جهشی بزرگ در جهت ترویج فرهنگ تشیع گردید. راه امام علیT با صلح امام حسنT ادامه یافت و با خون حسین شهیدT در صحرای تفتیده کربلا، درخت نو پای تشیع آبیاری شده و برای همیشه پایدار گردید. امام سجادT مکتب امام حسین T را زنده نگه داشت و با نهضت معنوی خویش زمینه را برای نهضت علمی امام باقرT مهیا کرد. امام محمد باقرT در پرتو خون حسین شهیدT راه  امام سجادT را ادامه داد و نهضت علمی تشیع را آغاز نمود، تا اینکه این نهضت در دوران امام  صادقT به اوج خود رسید و در همین دوران بود که شیعه گام بلند دوم خودرا در مسیر رشد  برداشت.

گام دوم : تأسیس مذهب تشیع

در عهد امام صادقT فقه شیعه گسترش شگفت انگیزی پیدا کرد  و شیعه به عنوان مذهبی متمایز از سایر گروه ها جدا گردید. در این عصر غدیر در قالب مذهبی پویا جلوه گر شد و به همین صورت روند رشد و بالندگی شیعه طی شد، تا اینکه گستردگی و پراکندگی شیعیان در اقصی نقاط سرزمین های اسلامی، نیاز به تشکیلاتی منسجم جهت هدایت و رهبری آنان را مطرح ساخت. در عصر امام هادیT و امام عسگریT دور از چشم خلفای مستبد عباسی شبکة ارتباطیِ منسجم و منظمی به وجود آمد که به آن سازمان وکالت می گفتند؛ وظیفه این سازمان، ساماندهی امور شیعیان مناطق مختلف و حفظ ارتباط آنان با امامت با رعایت سلسله مراتب بود. این سازمان متشکل از وکلایی بود که نامه ها و وجوهات مردم را به امام T می رسانده و پیام های حضرات معصومین x را به مردم منتقل می کردند. بدین ترتیب ارتباط مردم سراسر سرزمین های اسلامی با امامشان حفظ می شد و هدایت معصومین شامل حال آنان می گردید. رفته رفته شیعیان باید آماده دورانی جدید اما سخت می شدند. دورانی که در آن ارتباط حضوری و ملاقات با امام امکان پذیر نبود، یعنی دوران غیبت.

امام هادی و امام حسن عسکری (علیهما السلام)  تلاش خود را جهت آماده ساختن مردم برای ورود در عصر غیبت متمرکز کرده تا آسیب های غیبت  حضرت حجت در میان مردم به حداقل برسد، برای همین منظور ضمن آگاه سازی مردم نسبت به غیبت قریب الوقوع، با گسترش دادن سازمان وکالت، مردم را آمادة حضور در عصر ظلمانی غیبت می کردند. بدین صورت که ارتباط امام با مردم بیشتر از طریق نواب و وکلا صورت می گرفت تا به صورت حضوری.

با آغاز غیبت صغری و معرفی نائبان خاص؛ یعنی عثمان بن سعید، محمدبن عثمان، حسین بن روح و علی بن محمد سمری، سازمان وکالت زیر نظر این چهار نایب جلیل القدر به وظایف خود به نحو شایسته ای عمل می کرد و پس از پایان دوران غیبت صغری و آغاز غیبت کبری، همین شبکه ارتباطی وکالت، به نهاد مرجعیت تبدیل شد، که براستی سند افتخار شیعه در طول تاریخ بوده و هست؛ در این دوران، غدیر یعنی جریان ولایت الهی، در ظرف غیبت و در مرجعیت علما و نواب عام ظهور پیدا کرده است.

 

گام سوم : تاسیس نهاد رهبری و مرجعیت

با پایان یافتن عصر نیابت خاصه (غیبت صغری)عصر نیابت عامه آغاز گردید. در این دوران نواب عام حضرت یعنی (مراجع معظم)، هدایت و رهبری شیعه را بر عهده گرفتند . در قرن  چهارم هجری خاندان ایرانی آل بویه حکومت بخش بزرگی از دنیای اسلام را به دست گرفتند، آل بویه شیعه مذهب بودند، ولی نتوانستند خلافت عباسی را نابود کنند، لذا در کنار خلیفه عباسی کشور را اداره می کردند.

دوران آل بویه فرصت مناسبی برای مراجع و علمای شیعه فراهم کرد تا به تدوین منابع علمی تشیع بپردازند، از این رو در این دوران بود که بسیاری از مجامع حدیثی و رجالی شیعه تدوین شد؛ در این دوران بود که حوزه علمیه بغداد تأسیس و روز عاشورا تعطیل و عزاداری سالار شهیدان رسمی و علنی شد.

بتی که شکسته شد

دوران آل بویه به پایان رسید، ولی شیعه به روند رو به رشد خود ادامه داد تا اینکه سالها بعد قلمرو اسلام در معرض حمله مغول قرار گرفت. مغول ها قومی بی فرهنگ بودند که فقط زین اسب و شمشیر را می شناختند، بنابراین به سرعت تحت تاثیر فرهنگ اسلامی به ویژه عالمان شیعی قرار گرفتند. در آن زمان بیش از پنج قرن  از عمر خلافت عباسی می گذشت و  با اینکه به خاطر ظلم و فساد فراوانِ خلفا از آن جز ظاهری پوسیده باقی نمانده بود، ولی به خاطر طولانی شدن این خلافت، مردم کم کم باور کرده بودند که این خلافت را پایانی نیست و حتی خلیفه را سایه خدا می دانستند و می گفتند اگر خلیفه کشته شود عالم نابود می گردد.  با حمله مغول به بغداد  بالاخره خلیفه کشته شد و آب هم از آب تکان نخورد و سلسله عباسیان منقرض گردید.  بت بزرگ خلافت عباسی شکسته شد، بتی که جز فساد از او کاری بر نمی آمد، بتی که شیعه و سنی از او و کارگزاران او در عذاب بودند، بتی که جز ظاهری پوسیده چیزی نداشت، و مردم ایران که از قبل  محبت اهل بیت (علیهم السلام) را در دل داشتند با شکسته شدن اعتقاد غلطشان نسبت به خلافت عباسی، آماده پذیرفتن کامل تشیع شدند و این امر موجب شد تا در زمان صفویه با اعلام شاه اسماعیل، مذهب رسمی ملت ایران تشیع شود.

 

دولت صفویه

با روی کارآمدن دولت شیعی صفویه و رسمی شدن مذهب تشیع در ایران، فرصت مغتنمی برای علمای شیعه فراهم آمد تا به ترویج فرهنگ تشیع،  تدوین و تبیین منابع علمی مثل بحارالانوار، وافی و…تاسیس حوزه علمیه اصفهان و دیگر شهرها بپردازند. در این دوران علمای بزرگی چون  محقق کرکی، شیخ حر عاملی، علامه مجلسی، میرفندرسکی، شیخ بهایی و…   در فضای مناسب حکومت شاه صفوی اجازه بروز و ظهور پیدا کرده وآزادانه به تبلیغ دین می پرداختند تاجایی که یک کتاب (حق الیقین) علامه مجلسی هفتاد هزار نفر  را شیعه کرد. اگرچه دوران صفویه هم به سر آمد و حکومت صفوی به دست افغان ها نابود شد، امّا تشیع (غدیر و جریان ولایت الهی) در ایران برای همیشه باقی ماند. افشاریان، زندیه، قاجاریه و پهلوی آمدند و رفتند ولی این علمای بزرگ شیعه بودند که رهبری افکار عمومی را در دست داشتند. و بالاخره با مجاهدت علمای بزرگ شیعه همچون: شیخ فضل الله نوری ،شهید مدرس ،آیت الله کاشانی و حضرت امام خمینی (ره)و جانفشانی ملت شریف ایران ، شیعه یک گام بلند تاریخی دیگر برداشت و آن چیزی جز ظهور انقلاب اسلامی نبود. در سال ۱۳۵۷ ش غدیر به کاملترین وجه ممکن در عصر غیبت در قالب انقلاب اسلامی ظهور کرد، تا تنها یک گام دیگر تا تحقق کامل غدیر یعنی ظهور امام عصرA باقی مانده باشد.

 

گام چهارم : پیروزی انقلاب اسلامی

در عصر نفوذ تمدن ظلمانی غرب در سرتاسر جهان، عصری که می رفت تا در آن مسیر هدایت برای همیشه گم گردد، انقلاب اسلامی به مثابة نوری  در تاریکی، درخشید و با انفجار نورانی خود عالم را متوجه معنویت کرد.

تفاوت اساسی انقلاب اسلامی با حکومت های شیعی مثل آل بویه  و صفویه در این بود که آنها فقط حاکمانی با گرایش شیعه داشتند ولی در انقلاب اسلامی حکومتی بر اساس آموزه های تشیع و با نظریه ولایت فقیه شکل گرفت که به لحاظ ساختاری کاملترین نوع حکومت ممکن شیعی در عصر غیبت است، یعنی به صورت کلی کامل تر از انقلاب اسلامی در دوران غیبت متصور نیست . کامل تر از انقلاب اسلامی یا حاکمیت ولی فقیه، حاکمیت خود امام عصرA می‌باشد. به تعبیر دیگر غدیر در انقلاب اسلامی در کاملترین صورت ممکن خود ظهور پیدا کرد و تنها یک قدم دیگر مانده است و آن تحقق حاکمیت معصومA بر کل زمین است.

انقلاب اسلامی با پشتوانه‌ای به قدمت تاریخ بشر و هزاران سال  مجاهدت و صبر، انبیاءD و اهل بیتD، علما و شهدا و عموم شیعیان به وجود آمده و مسیر فرا روی آن تحقق وعدة الهی غدیر در روز ظهور است. رسالت تاریخی ما ایرانیان ادامه مسیر گذشتگان صالح خود تا رسیدن به آن روز نورانی است. وظیفه ما زمینه سازی و مهیا کردن شرایط برپایی قیام جهانی حضرت مهدیA است .

 

گام پنجم: ظهور

پس از انقلاب اسلامی گام بعدی شیعه  ظهور حضرت مهدیA است . اما این که فاصله زمانی بین انقلاب اسلامی و ظهور چقدر طول خواهد کشید، به طور کامل به رفتار امروز ما بستگی دارد. اگر ما ایرانیان به رسالت تاریخی خودمان عمل کنیم، فاصله زمانی گام چهارم و پنجم کوتاه خواهد بود. باید توجه داشت که عصر ما عصر انقلاب اسلامی، زمانة بسط تاریخ دیگری هم هست؛ دوران سیطره تمدن غرب است؛ تمدنی که امروز غرب تا شرق عالم را در نوردیده است. انقلاب اسلامی در واقع طلوعی نورانی در دل ظلمت غرب بود. راه ظهور وتحقق گام پنجم تاریخی شیعه از میانة وادی ظلمات آخرالزمانی غرب می گذرد؛ عبور سالم از این ورطة خطرناک دوشرط دارد: آگاهی و ایمان. ابتدا باید با نور آگاهی مسیر را روشن نمود و با قدرت ایمان راه را طی کرد. آگاهی نسبت به ماهیت تمدن غرب به سادگی به دست نمی‌آید؛ یکی از بهترین راه ها در این زمینه نگاه تاریخی به تمدن غالب امروز است. أساساً تمدن غرب یک تمدن تاریخی است که گذشتة آن به قابیل باز می گردد. همانطور که پیش از این گفته شد سرآغاز دو تا شدن راه انسان و پیدایش دو مسیر حق و باطل در مقابل فرزندان آدم، اولین قتل عالم به دست قابیل است. این اولین قتل باعث جدایی قابیل و نسل او از راه آدم و انبیاء گردید. او راهی راپیمود که با دخالت شیطان به غرب امروز منتهی گشت. راهی که بشر مدام در آن سقوطی و هبوطی پس از  هبوط و سقوط پیشین را تجربه کرد، تا امروز که درآخرین مرحله ممکن از هبوط به سر می برد. انقلاب اسلامی با گذشته خود در برابرچنین تاریخی قرار گرفته است.

 

سیرتاریخی جریان باطل از ابتدا تا امروز

وقتی قابیل مرتکب قتل برادر شد با همسر خود  فرار کرد و در پایین کوهی مستقر گردید و نسلش گسترش یافت. قابیلیان پایین کوه بودند و فرزند آدم بالای آن و همواره بین قابیلیان و هابیلیان جدایی بود. تا اینکه زمان یرد بن مهلائیل پسر قنیان پسر انوش پسر شیث بن آدم (نسل پنجم بشر) اتفاقی مهم رخ داد. فرزندان قابیل با آموزش شیطان روی به موسیقی آوردند و برای خود آلاتی ساخته و نواختند و به هرگناهی آلوده گشتند. روزی صد نفر از بالانشینان (فرزندان شیث و آدم) تصمیم گرفتند به هوای صدای موسیقی و از سر کنجکاوی پایین کوه بروند؛ هرچه پیامبرشان یرد  آنان را نهی کرد تأثیری نگذاشت. آنان به پایین کوه رفتند و تحت تأثیر موسیقی با دختران قابیلی در آمیختند و اینجا بود که نسل بشر دچار اختلاط گردید.[۸] این اتفاق هبوطی دیگر را برای بشر رقم زد و باعث درهم آمیختگی پیروان حق و باطل گردید و دیگر شهر مؤمنان از شهر گناهکاران جدا نبود.

 

افول یکتاپرستی و افتادن در دام شرک

پس از سرکشی فرزندان قابیل و روی آوردن آن‌ها به انواع گناهان، هبوطی دوباره در راه انسان ایجاد شد و آن پرستش مشرکانة خدا بود. حضرت امام صادقA در تفسير آيهNوَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا يَغُوثَ وَ يَعُوقَ وَ نَسْراًM  مي‌فرمایند: « ودّ، سواع، يغوث، يعوق‏، نسر: بندگانى بودند که در زمان حضرت نوح خداى تعالى را عبادت می‌کردند و چون از دنيا رفتند طايفه و قبيله آن ها غمگين و  افسرده شدند و سخت گريستند، شيطان وقت را غنيمت شمرد و به نزد ايشان آمد و گفت: اين قدر گريه نكنيد، من براى شما بت هائى‏ شبيه آن ها بسازم تا با آن ها اُنس بگيريد و آرام شويد و بتوانيد خدا را عبادت نمائيد، آن مردم جاهل قبول كردند و شيطان بت هائى شبيه ودّ، سواع، يغوث، يعوق و نسر ساخت و آن مردم هنگام عبادت و به دستور شيطان بت ها را مقابل خود مي‌گذاشتند، و چون فصل زمستان و بارندگى می شد آن بت ها را  به اطاق های خود می بردند و اين رويه را ادامه دادند تا مردند و پس از آنان فرزندانشان گفتند: پدران  ما این ها را عبادت می کردند وما هم بايد از پدران خود پيروى نمائيم و اين بتها را عبادت كنيم بدین ترتیب و رفته رفته بت‏پرستى رواج يافت.»[۹]

با این حربة شیطان، انسان پای در ورطه خطرناک چندگانه پرستی نهاد. آرام آرام دوران جدیدی شکل گرفت که انسان به جای خدای واحدِ تنزیهی، خدایان متعدد تشبیهی را پرستید که این دوران را «عصر اساطیر» نامیده‌اند؛ در این دوره بشر با نگاهی رازآلود توأم با تقدس به محیط پیرامون نگاه می‌کرد و حوادث طبیعی اطراف خود را براساس نگاه قدسی و البته مشرکانه توجیه و تحلیل می‌کرد. بشر عصر اساطیر هم بت‌پرست بود و هم مظاهر طبیعت را می‌پرستید. خدایان مشرکان در سرزمین‌ها و اقوام مختلف مثل مصر و یونان و … یکسان نبوده‌اند. در میان تمدن‌های باستان، اروپای قدیم و یونان خاستگاه بیشترین تعداد از خدایان اساطیری بوده اند؛ به تعبیر دیگر یونان قدیم مشرکانه‌ترین تمدن اساطیری را به خود اختصاص داده است؛ در آن دوران هزاران خدا مورد پرستش بوده و هر شهری برای خود خدایان گوناگونی داشته است. شمارش و جمع‌بندی تحلیل خدایان اساطیر یونان کاری دشوار و گیج کننده است. در داستان‌های اساطیری یونان خدایان و نیمه خدایان مرتب با هم جنگ و درگیری دارند. این خدایان به نسبت خدایان اساطیری سایر اقوام، بیشتر زمینی و مادی‌اند تا الهی و قدسی. این خدایان مرتب درگیر خشم و شهوت و امیال خودند.

ابتذال فزاینده خدایان اساطیری یونان به مرور موجب دلزدگی شدیدی نسبت به این‌گونه خداپرستی شد و رفته رفته عصر اساطیر در یونان باستان به پایان رسید، بشر در سمت غربی زمین پا به  دوران دیگری والبته هبوطی دیگر گذاشت.

 

هبوط از قدس(عصریونان)

با افول طالع خدایان و رشد علوم طبیعی، دوران جدیدی در یونان باستان آغاز شد، دورانی که خدایان در محراب فلسفه قربانی شدند! بشر یونانی اینک به جای اینکه مبدأ اتفاقات پیرامون خود را خدایان بداند مبدأ آن ها را طبیعت و قوانین آن دانست؛ به طور مثال اگر در دوران اساطیر خدای آب‌ها(اطلس) عامل حفظ کشتی بر روی دریا بود. در این دوره قانون کشش سطحی ارشمیدس دلیل ماندگاری کشتی روی آب محسوب می‌شد. در این دوره اگرچه نگاه‌ها به منشأ عالم همچنان مشرکانه بود، ولی نگاه قدسی از زندگی بشر رخت بربست و عقل کیهان مدار حاکم گردید؛ بشر این دوره به شدت  مادی و زمینی و غرق در شهوات و گناه زندگی می‌کرد و این هبوطی دیگر بود، یعنی رنگ باختن قداست‌ها در زندگی!

 

یک وقفه تاریخی در هبوط(قرون وسطی)

با پذیرش مسیحیت از سوی امپراطوری روم در قرن پنجم میلادی، دوره جدیدی در اروپا آغاز شد، دوره‌ای هزارساله به نام قرون وسطی! در نیمه اول این دوران اروپا شاهد رشد معنویت و اخلاق در میان مردمان بود. زندگی زیر سایه دینی الهی هرچند تحریف شده و یهودیزه، برادری و وحدت را به اروپائیان هدیه کرد. در پانصد سال دوم رفته رفته اروپائیان در اعتقادات خود سست شدند. مادی‌گرایی و سوداگری پول در میانشان رواج یافت و آن‌ها آرام آرام زمزمه‌های جدایی از دین سر دادند.

شرکت در جنگ‌های هشتگانه صلیبی به رهبری کلیسا که حدود دویست سال طول کشید، برای اروپائیان دو پیامد مهم داشت؛ یکی سرخوردگی از کلیسای مسیحیت و دوم پی بردن عقب ماندگی خود در مقایسه با مسلمانان. این دو، به همراه عواملی چون ناتوانی مسیحیت تحریف شده در پاسخگویی به نیازهای مادی ومعنوی مردم، باعث رویگردانی اروپائیان از دین گردید. دوره‌ای که اروپائیان از دین مسیحیت دل‌زده شده و به آثار و نوشته‌های یونانی روی آوردند را «دوره رنسانس» می‌نامند.

 

هبوط بر ورطه نیست انگاری

بشری که در عصر اساطیر، خدایان متعدد را با رویکردی قدسی ستایش می‌کرد و در عصر یونان و روم باستان از قداست‌ها دست کشیده، با حفظ روحیه شرک‌آلود خود طبیعت‌گرا شده بود، در دوره جدید، خود را محور و ملاک هستی دانست، به طور کلی دین و خدا را کنار گذاشت و هبوطی دیگر را رقم زد؛ حالا دیگر بشر خود را خدا می‌دانست.

بشر جدید با سه صفت ذاتی:« اومانیسم» یعنی انسا‌ن محوری و انسان خدایی؛ «سکولاریسم» یعنی غیردینی کردن همه چیز از حکومت گرفته تا اقتصاد و … ؛ و «نیهیلیسم» یعنی نادیده انگاشتن حق، پا به عرصه وجود گذاشت. در نگاه بشر غربی طبیعت منبع انرژی و مواد اولیه‌ای بود که باید به نفع آمال و هوای او تغییر کند. نگاه نو پدید بشری به هستی (سوبژکتیو) باعث شد به سرعت علوم تجربی رشد نماید و میوه ی آن یعنی تکنولوژی پای به عرصه بگذارد.

دوران طلایی مغرب زمین یعنی عصر روشنگری، حد فاصل سال‌های ۱۷۵۰ تا ۱۹۰۰ م دوره‌ای است که بشر امیدوار بلکه مطمئن است، بهشت موعود ادیان را با دستان خود در زمین بنا خواهد کرد. رؤیای ساختن بهشت زمینی به مدد علم غیردینی و تکنولوژی به زودی فرو ریخت! از سال‌های ۱۹۰۰ م به بعد به دلیل فاصله شدید طبقاتی و له شدن بسیاری از انسان ها زیر چرخ‌های توسعه غربی، برده شدن انسان‌های بیشماری از آفریقا و … و برآورده نشدن آرزوهای انسان مدرن، اعتراضات شروع شد. جنبش‌های کمونیستی در مقابل سرمایه‌داری شکل گرفت. به دنبال آن فاشیسم برای مقابله با سرمایه‌داری لیبرالیسم و فساد کمونیسم شکل گرفت. ولی همه این اعتراضات و جنبش‌ها بی‌نتیجه ماند و جنگ‌های بزرگ اول و دوم جهانی را رقم زد.

در این دوران متفکرانی چون: نیچه، رنه گنون، اشپنگلر، ارنست یونگر و هایدگر به کلی از آینده غرب ناامید شدند.

 

آخرین هبوط

انسان مدرن غربی اگرچه به مدد تکنولوژی بر عالم مسلط گردید، اما این بار سقوطی دیگر به آخرین ورطه‌ی ظلمات را تجربه کرد. او که در ابتدای دوران مدرن، خدا را از زندگی خود حذف کرد و نیهیلیست شد، در مسیری گام برداشت که به نیستی خود او ختم گردید. قرآن کریم می‌فرماید: Nوَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَM‏[۱۰]؛ ( و همسان كساني نباشيد كه خدا را از ياد بردند، و خدا هم خودشان را از ياد خودشان برد!  آنان همان فاسقان هستند) این سنت الهی است که فراموش کردن خدا به فراموشی خود انسان منجر می‌گردد.

در دنیای امروز ساختارهای بروکراتیک اداری و تکنولوژی جای انسان را گرفته و دیگر مجالی برای بروز شخصیت حقیقی انسان‌ها باقی نمانده است. در ساختارهای اداری، این جایگاه افراد مانند پست معاونت و ریاست و… است که منشاء اثر می باشد، افراد به خودی خود ارزشی ندارند. شلوغی شهرها، سرعت فزاینده عبور و مرور در خیابان‌ها و بزرگراه‌ها از آدم‌ها انسان‌های جدای از هم و گوشه گیر ساخته است. عصر امروز عصر از خود بی خودی انسان و آخرین مرحله از هبوط تاریخی فرزندان آدم است. انسان دیگر حتی خود را هم ندارد. امروزه حتی میل و اراده انسانی نیز در اختیار خود او نیست. تبلیغات بازرگانی، فیلم‌ها و سرمایه‌داران  و … تعیین می‌کنند که چه چیزی زیبا و چه چیزی خواستنی و مورد نیاز است و چه ساده انگارانه باور می‌کنیم که آزادیم و حق انتخاب داریم. دوران ما به تعبیر شهید آوینی عصرِ امپراطوریِ تاجرانِ سودانگارِ بی‌رحم بورس باز است. و مردم در تخیّل رفاه و آزادی و احساس شخصیت به سر می‌برند. در سال‌های اخیر جریان نیهیلیسم به ارزش‌های رایج در عالم مدرن رسیده است. در دوره نیهیلیسم ارزشی دیگر هیچ چیز برای مردم ارزش  و اهمیت ندارد؛ قانون، دین، آبرو، حزب و گروه سیاسی، ایدئولوژی و این یعنی افسار گسیخته شدن نفس امّاره!

 

انقلاب اسلامی تلاقی دو تاریخ

در دوران ما، سایه بخش غربی زمین بر کل زمین گسترده شده است. تمدن غرب اگرچه در سراشیبی افول است، ولی دنباله‌های تکنیکی و فرهنگی آن در کل زمین گسترانده شده و در حال بسط است. امروز غرب فقط غرب نیست که شرق هم غربی شده است و  کشورهای دنیا یا غربی‌اند یا غرب‌زده!

در چنین اوضاعی نهال انقلاب اسلامی با گذشته‌ای که به کربلا و غدیر می‌رسد، گذشته‌ای که در امتداد حرکت انبیاء۵ از آدم تا خاتم است، از ایران سربرآورده است. گویی که این بار هابیل سر از خاک تاریخ برآورده تا هیمنه قابیلیان را بشکند و فریاد زند حق مردنی نیست! انقلاب اسلامی با آمدن خود تاریخی دیگر را به میدان آورده است. انقلاب اسلامی فرزند هابیل است که با فرزندان قابیل درافتاده و این تلاقی و برخورد مشروط بر اینکه ما ایرانیان به بیداری کامل برسیم و استقامت به خرج دهیم نه به نفع قابیل که با پیروزی هابیل تمام خواهد شد.

مسئله اصلی ما اینجاست که اگرچه امروز در حوزه تفکر، بن‌مایه‌های قدرتمندی از قرآن و عترت در اختیار داریم، امّا در حوزه فرهنگ و تمدن و در صحنه عمل دستمان خالی و بسیار متأثر از غرب هستیم.

به همین دلیل بیم آن می‌رود که چراغ روشن شده تفکر اسلامی، به واسطه غلبه فرهنگی و تمدنی غرب به خاموشی گراید و دوباره تاریخ تکرار شود و دوباره هابیل و جریان حق به دست قابیل و جبهه باطل کشته شود.

به تعبیر دیگر، ما در عرصه سیاست، بینی قابیل و استکبار را به خاک مالیده‌ایم. دشمن ما با تمام توان در میدان سیاسی و نظامی در برابر ما ایستاد و هشت سال جنگ را بر ما تحمیل کرد و سال‌ها ما را در محاصره اقتصادی قرار داد و … اما نتیجه چندانی به دست نیاورد. انقلاب اسلامی با مقاومت تاریخی خود در برابر هجوم هشت ساله و تمام دشمنی های بدخواهان معادلات منطقه را به نفع خود بر هم زد و به تأثیرگذارترین کشور در خاورمیانه مبدّل شد.

به دنبال انقلاب اسلامی موجی از بازگشت به اسلام در منطقه ایجاد شد و هسته‌های مقاومت شکل گرفت و چالشی جدی برای دشمن ایجاد کرد.

امّا! مشکل اینجاست که ما در برخورد فرهنگی و تمدنی هنوز به پیروزی چندانی نرسیده‌ایم. به عنوان مثال در مسئله سبک زندگی دچار پریشانی و آشفتگی هستیم! بخشی از  سبک زندگی ما متأثر از فرهنگ اسلامی و برخی از آن برگرفته از آداب و رسوم ملی و بخشی متأثر از فرهنگ مهاجم غربی است و این مسئله موجب ترکیبی ناهمگون گردیده که ثمره آن را باید در افزایش آمار طلاق، بالا رفتن سن ازدواج، پایین آمدن سن اعتیاد، کاهش زاد و ولد، افزایش جرایم اجتماعی و رشد فزاینده روابط ناسالم جنسی و … ملاحظه کرد.

انقلاب اسلامی در زمانی متولد شد که غرب دام فرهنگی خود را به مدد تکلنولوژی و ابزار تکنیکی مانند تلویزیون، رسانه‌های تصویری و نهادهای آموزشی در سراسر دنیا و از جمله ایران گسترانیده بود و ما نیز به علت شناخت ناقصمان از غرب، هرآنچه که از آن سوی کره خاکی آمد را عین پیشرفت دانستیم و به جان پذیرفتیم. بیداری حاصل از حرکت علما و به دنبال آن انقلاب اسلامی عمدتاً در حوزه سیاست و مسائل کلی صورت گرفته و  می توان گفت که در جبهه فرهنگی و تمدنی همچنان در خوابیم.

ما در سال‌های پایانی عمر تمدن هزاران ساله غرب هستیم؛ دوره‌ای که غرب مرحله فراصنعت را طی کرده و در حال گسترش دادن حیرت انگیز تکنیک خود است و فهم اینکه تمدن غرب در حال زوال است را بسیار مشکل و باور نکردنی کرده است.

اگر انقلاب اسلامی که درواقع نویدبخش طلوع دورانی جدید برای بشریت است، همچنان به مقاومت خود ادامه داده و در عرصه تمدن‌سازی وارد شود و با حمایت مردم از گردنه پر پیچ و خم آخرین نفس‌های نیهیلیسم به سلامت عبور کند، موفق می شود تاریخ را به سرانجام خود یعنی دوران ظهور متصل کند. سرِّ اینکه رهبر معظم انقلابK بر نظام‌سازی اسلامی، تدوین الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت و مسأله سبک زندگی و … تأکید می کنند این است که ما در سیاست توقف نکنیم و مسیر انقلاب را ادامه دهیم. ایشان می‌فرمایند: « ما اگر پیشرفت همه‌جانبه را به معنای تمدنسازی نوین اسلامی بگیریم – بالاخره یک مصداق عینی و خارجی برای پیشرفت با مفهوم اسلامی وجود دارد؛ اینجور بگوئیم که هدف ملت ایران و هدف انقلاب اسلامی، ایجاد یک تمدن نوین اسلامی است؛ این محاسبه‌ی درستی است – این تمدن نوین دو بخش دارد: یک بخش، بخش ابزاری است؛ یک بخش دیگر، بخش متنی و اصلی و اساسی است. به هر دو بخش باید رسید.

آن بخش ابزاری چیست؟ بخش ابزاری عبارت است از همین ارزشهائی که ما امروز به عنوان پیشرفت کشور مطرح میکنیم: علم، اختراع، صنعت، سیاست، اقتصاد، اقتدار سیاسی و نظامی، اعتبار بین‌المللی، تبلیغ و ابزارهای تبلیغ؛ اینها همه بخش ابزاری تمدن است؛ وسیله است. البته ما در این بخش در کشور پیشرفت خوبی داشته‌ایم. …..

اما بخش حقیقی، آن چیزهائی است که متن زندگی ما را تشکیل میدهد؛ که همان سبک زندگی است که عرض کردیم. این، بخش حقیقی و اصلی تمدن است؛ مثل مسئله‌ی خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوی مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزی، تفریحات، مسئله‌ی خط، مسئله‌ی زبان، مسئله‌ی کسب و کار، رفتار ما در محل کار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعالیت سیاسی، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانه‌ای که در اختیار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئیس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پلیس، رفتار ما با مأمور دولت، سفرهای ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با دشمن، رفتار ما با بیگانه؛ اینها آن بخشهای اصلی تمدن است، که متن زندگی انسان است.

….. اگر ما در این بخشی که متن زندگی است، پیشرفت نکنیم، همه‌ی پیشرفتهائی که در بخش اول کردیم، نمیتواند ما را رستگار کند؛ نمیتواند به ما امنیت و آرامش روانی ببخشد؛ همچنان که می‌بینید در دنیای غرب نتوانسته. در آنجا افسردگی هست، ناامیدی هست، از درون به هم ریختن هست، عدم امنیت انسانها در اجتماع و در خانواده هست، بی‌هدفی و پوچی هست؛ با اینکه ثروت هست، بمب اتم هست، پیشرفتهای گوناگون علمی هست، قدرت نظامی هم هست. اصل قضیه این است که ما بتوانیم متن زندگی را، این بخش اصلی تمدن را اصلاح کنیم. البته در انقلاب، در این بخش، پیشرفت ما چشمگیر نیست؛ در این زمینه، ما مثل بخش اول حرکت نکردیم، پیشرفت نکردیم. خب، باید آسیب‌شناسی کنیم؛ چرا ما در این بخش پیشرفت نکردیم؟ …..

نخبگان موظفند، حوزه موظف است، دانشگاه موظف است، رسانه‌ها موظفند، تریبون‌دارها موظفند؛ مدیران بسیاری از دستگاه‌ها، بخصوص دستگاه‌هائی که با فرهنگ و تربیت و تعلیم سروکار دارند، موظفند؛ کسانی که برای دانشگاه‌ها یا برای مدارس برنامه‌ریزی آموزشی می کنند، در این زمینه موظفند؛ کسانی که سرفصلهای آموزشی را برای کتابهای درسی تعیین می کنند، موظفند. اینها همه یک وظیفه‌ای است بر دوش همه. باید ما همگی به خودمان نهیب بزنیم. در این زمینه باید کار کنیم، حرکت کنیم.[۱۱]»

 اگر آینده انقلاب تلاش برای رسیدن به استانداردهای جهانی و رفع موانع توسعه و به تعبیر دقیق‌تر غربی شدن ترسیم شود، مسیرمان به سمت ناکجاآباد می رود و منجر به استحاله انقلاب خواهد شد؛ در حالی که رهبر انقلاب با طرح تمدن سازی شیعی، سعی در عبور دادن ملت از آخرین گردنه تاریخ دارند؛ در این میان برخی همچنان چشم به آن سوی مرزها دوخته اند، درحالی که ما شیعه هستیم، گذشته و آینده داریم، آینده ما ظهور حضرت بقیه الله الاعظمg  است.

انقلابی که گذشته اش مرارتهای انبیاست، انقلابی که در امتداد غدیر و کربلاست باید تا ظهور ادامه یابد. و این جز با رهایی از دام غربزدگی و حرکت به سمت تمدن سازی شیعی امکان پذیر نیست و این است معنی انتظار و زمینه سازی. البته تعیین دقیق وظایف ما در قبال ظهور، در چارچوب انقلاب اسلامی نیازمند پژوهش‌های جدّی و عالمانه است.

[۱]الوافي؛ ج‏۱؛ ص۱۱۷٫

[۲] استاد اصغر طاهرزاده در کتاب انقلاب اسلامی برون رفت از عالم غرب

[۳] بیانات مقام معظم رهبری ‏در دیدار فرماندهان و اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به مناسبت روز پاسدار، تاریخ ۱۵/۱۰/ ۱۳۷۳

[۴] بقره، ۲۱۳٫

[۵] کمال الدین وتمام النعمه ، ج۱،ص۱۳۵٫

[۶] ظهور شیعه، مجموعه‌ مصاحبه‌های‌ استاد علامه‌ طباطبایی‌ و پروفسور هانری‌ کربن، ص‌ ۷٫

[۷] – مائده، ۶۷ وخداوند تو[آیین و راه] تورا از شر مردم حفظ می کند

[۸] تاریخ انبیاء، سید احمد فاضلی بیارجمندی، ص ۱۰۴، نشر میثم-قم ۸۹٫

[۹] علل الشرائع / ترجمه مسترحمى، النص، ص: ۱۸

[۱۰] حشر، ۱۹

[۱۱] بخشهایی ازبیانات در جمع جوانان استان خراسان شمالی

پدیدة انقلاب اسلامی در ایران با فرهنگ مهدویت ارتباطی عمیق دارد؛ ازطرفی پیروزی و بقای انقلاب اسلامی به برکت فرهنگ مهدویت است و از سویی دیگر انقلاب خدمات فراوانی در عرصة مهدویت داشته است.

الف: مهدویت و رکن انقلاب اسلامی؛ ولایت فقیه

بی شک رکن انقلاب اسلامی و مهم‌ترین عاملی که باعث پیروزی آن شد رهبری انقلاب است. رهبری انقلاب باعث گردید توده‌های ملت کنار هم جمع شوند، قیام کنند تا انقلاب پیروز شود.

پس از پیروزی نهضت، تا امروز نیز عبور انقلاب از بحران‌ها و اوضاع سخت مدیون رهبری انقلاب بوده است. شرارت‌های منافقین در سال‌های آغازین جمهوری اسلامی، جنگ تحمیلی هشت ساله، محاصرة اقتصادی، فتنة‌ سال‌های ۷۸ و ۸۸ نمونه‌هایی از این گردنه‌های خطرناک است که با مدیریت و درایت رهبری از آن عبور کرده‌ایم.

دربارة نقش و خدمات رهبری در عرصه انقلاب سخن بسیار است، ولی آنچه باید بدان توجه داشت این است که خدمات رهبری نیز در انقلاب از ثمرات مهدویت است.

مهدویت پشتوانه سرمایة اجتماعی رهبر

موفقیت رهبری انقلاب در برهه‌های حساس به نفوذ معنوی ایشان در دل مردم بستگی داشته است.

اگر رهبری برای مردم عزیز نبود و کلامش در دل مردم تأثیر نمی‌گذاشت، جایگاهی این‌چنین پیدا نمی‌کرد و انقلاب شکست می‌خورد.

عشق مردم نسبت به حضرت امامw بود که آن‌ها را در پانزدهم خرداد سال۴۲ و پس از آن به خیابان‌ها کشانید تا انقلاب به پیروزی رسید و نیز عشق و ارادت قلبی مردم به امامw باعث حرکت مردم به سوی جبهه‌های حق علیه باطل شد؛

این نفوذ کلام و یا سرمایه اجتماعی که خداوند به رهبری عنایت کرده است مهم‌ترین عامل اقتدار جمهوری اسلامی می‌باشد.

مارتين کرامر مي نويسد: «طرفداران پرشور [امام] خميني او را نايب امام، يعني نمايندة امام غايب مي دانند؛ چنين عنواني، به اين معناست که پيروان [امام] خميني قدرت او را الهي و مشروع مي دانند. جاذبه [امام] خميني و علما، بازتابي از ستايش ائمه است؛ بدون داشتن چنين ستايشي انسان نمي تواند بر نظرية[امام] خميني درباره حکومت، صحه بگذارد».[۱]

بنابراین عشق مردم نسبت به حضرت امامw و مقام معظم رهبریK از ثمرات مهدویت است. اعتماد و اعتقاد مردم به مراجع دینی به عنوان نایبان عام امام عصرT در عصر غیبت، در طول تاریخ شیعه این چنین سرمایه‌ای را ایجاد کرده است. مردم ما به خوبی می‌دانند و به این شعار از جان و دل ایمان دارند که : «بی عشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد.»

 

مهدویت عامل مشروعیت رهبری و نظام

حجیت و مشروعیت فرامین رهبری وابسته به مهدویت است، چراکه ولی فقیه، نایب عام امام عصرT در عصر غیبت محسوب می‌شود.

در اسلام حق حاکمیت از آن خداست، «الله هو الولیّ» و خداوند حق إعمال این ولایت را در زمین به خلفای خود و اُولی الامر سپرده است؛ اُولی الامر اهل بیتx هستند.آن‌ها طرف خداوند برمردم حق ولایت دارند.

در دورانی که شرایط إعمال ولایت ظاهری امام مهیا نیست، این وظیفه به نایبان عام حضرت سپرده شده است.

اگر کسی مثل حضرت امامw می‌تواند حکومت تشکیل دهد، امر و نهی و عزل و نصب کند و برای سرنوشت مردم تصمیم بگیرد، به دلیل نیابت ایشان از امام عصرT است؛ اگر چنین چیزی نبود نه ایشان و نه هیچ‌کس دیگری حق دخالت در امور مردم را نداشتند. همچنین  نهادهای اجتماعی و مسئولین رده‌های پایین‌تر نیز مشروعیت سرپرستی و خدمتگزاری خود را از رهبری می‌گیرند.

رئیس جمهور که توسط مردم انتخاب می‌شود، از نظر شرعی حق هیچ‌گونه فعالیت و عزل و نصبی را ندارد تا زمانی‌که حکم ایشان توسط رهبر تنفیذ گردد.

از این رو مشروعیت همه فعل و انفعالات حکومتی در دایره انقلاب اسلامی به رهبری آن و مشروعیت رهبری به نیابت ایشان از امام زمانT است.

 

ب: مهدویت افق نورانی انقلاب

عصر ما عصر معضلات و آسیب‌هاست؛ دورانی که تمدن مدرن غربی در حال فروپاشی و ارزش‌های انسانی در حال سقوط است. نظام خانواده دچار فروپاشی شده و جوامع به سرعت به سمت انحطاط اخلاقی رفته‌اند. صدها و هزاران فرقة منحرف در سراسر دنیا تأسیس شده و میلیون‌ها نفر در دام اعتیاد افتاده‌اند. قتل و غارت و کشتار جزو اخبار عادی رسانه‌هاست. خشکسالی و قحطی در مناطقی از زمین بیداد می‌کند و … در چنین دورانی انقلاب اسلامی مانند نوری در دل تاریکی‌های  آخرالزمان طلوع کرد. با انقلاب اسلامی امیدی نو در دل مظلومان جهان پیدا شد. انقلاب به سرعت دل‌های مستضعفان جهان را تسخیر کرد؛ گرایش به معنویت در دنیا زنده شد؛ ملت‌های مسلمان به خود آمدند و امواج بیداری در دنیا شکل گرفت.

آفتی که ممکن است دامنگیر هر انقلابی شود، افول و رکود و به سردی گراییدن امواج خروشان انقلاب است. علّت این امر را باید در نبود افق و هدف متعالی در مقابل انقلابیون جست و جو کرد.

امّا انقلاب اسلامی بسیار پرشور و توفنده حرکت خود را آغاز کرد و برخلاف انقلاب‌های دیگر مانند انقلاب فرانسه، الجزایر و … پس از مدتی شور و نشاط خود را از دست نداد، زیرا مهدویت آرمان الهی و افق متعالی انقلاب اسلامی ایران بوده و هست. تکیه بر این آرمان بود که روحیه انقلابی‌گری ما را تاکنون حفظ کرده است.

غفلت از آیندة انقلاب یعنی غفلت از هویت انقلاب و هویت انقلاب تلاش برای برقراری حکومت جهانی مستضعفین است.

البته این هویت مقدّس یعنی مهدویت نباید در برخی از مراسم‌ها و یا ادعیه و … خلاصه شود،  بلکه معارف مهدوی باید در عرصة زندگی مردم وارد شود؛ باید در نظام‌سازی و فرهنگ‌سازی و تمدن‌سازی بکار گرفته شود؛ به عنوان مثال باید مباحث عالمانه‌ای در حوزة جامعه مهدوی، شهر مهدوی، خانواده مهدوی، سبک زندگی مهدوی، رسانه و اقتصاد مهدوی و … تولید شده و طرح‌های عملیاتی مؤثری در جامعه در این زمینه‌ها اجرا گردد.

[۱].تشيع، مقاومت و انقلاب: مجموعه مقالات کنفرانس بين المللي دانشگاه تل آويو ۱۹۸۴م، ص ۱۷٫

olor sit amet, consectetur adipiscing elit. Ut elit tellus, luctus nec ullamcorper mattis, pulvinar dapibus leo.

خدمات انقلاب اسلامی به مهدویت

اوّل: ارائه تفسیر عملیاتی از انتظار

با پیروزی انقلاب اسلامی، واژة انتظار که سال‌ها با سکوت و سکون، تحمل ظلم و در یک کلمه، درجا زدن به امیدِ برآمدن دستی از غیب مرادف شمرده می‌شد، مفهومی دیگر یافت. این‌بار، «انتظار» نه در جایگاه عاملی برای خاموش کردن روح سرکش اجتماع، بلکه به مثابه ابزاری برای دگرگون کردن وضع موجود و حرکت به سوی آینده‌ای روشن و نویدبخش به کار گرفته شد. انقلاب اسلامی تنها الگوی عملی برداشت صحیح از انتظار در عصر حاضر است که آثار و نتایج شگفتی چون قیام بر ضد بی‌عدالتی‌ها، تلاش برای پیشرفت و تکامل، مبارزه‌ با ظالمان و همراهی نکردن با حاکمان ظالم را به دنبال داشته است. امام خمینی حکومت جمهوری اسلامی را مقدمه‌ای برای بیداری جهان اسلام از بردگی مدرن می‌داند و اینگونه انتظار ظهور حجت را استمرار اقتدار اسلام می‌شمارند:

«ما همه انتظار فرج داریم و باید در این انتظار، خدمت بکنیم. انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما باید کوشش کنیم تا قدرت اسلام در عالم، تحقق پیدا کند.[۱]»

همچنین رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: «کسانی‌که مغرض و یا نادان بودند، این‌طور به مردم یاد داده بودند که انتظار، یعنی اینکه شما از هر عمل مثبت و از هر اقدام و هر مجاهدت و هر اصلاحی دست بکشید و منتظر بمانید تا صاحب عصر و زمان خودش بیاید و اوضاع را اصلاح کند و مفاسد را برطرف نماید! انقلاب، این منطق و معنای غلط و برداشت باطل را، یا کمرنگ کرد و یا از بین برد»[۲]

دوم:  به حاشیه رانده شدن فرقه ضاله بهائیت

با پیدایش فرقة «شیخیه» به دست شیخ احمد احسائی و ارائة تفسیری غلط از غیبت امام عصرg زمینه برای پیدایش فرقه‌ای دست‌ساز و عامل استعمار به نام «بابیت» و به دنبال آن «بهائیت» پیدا شد. شیخی‌ها معتقد بودند امام عصرg در عالم دیگری به سر می‌برد و برای ارتباط با او باید رکن رابع (شیعه مخلص) در هر زمانی وجود داشته باشد تا باب ارتباط مردم با امام زمانg گردد، درحالی‌که براساس روایات امام زمانg نه در دنیایی دیگر که در همین عالم و به صورت عادی و طبیعی و البته ناشناس زندگی می‌کند.

شیخیه ابتدا شیخ احمد احسائی را رکن رابع معرفی کرد و پس از او شاگرد و مروج افکار او یعنی سیدکاظم رشتی به عنوان باب معرفی شد. با مرگ سید کاظم رشتی عده‌ای از سرانِ شیخی با حمایت استعمار معتقد به بابیت جوانی به نام علی‌محمد شیرازی شدند.

علی محمد شیرازی ابتدا ادعای نیابت و بابیت نمود و پس از مدتی ادعای مهدویت کرد. پس از آن مدعی نبوت و ارائه‌ی دینی جدید شد و در پایان به خدایی هم رسید!

پس از اعدام باب به دست امیرکبیر، میرزاحسینعلی نوری (بهاء الله) با حمایت استعمار رهبری فرقه را بر عهده گرفت و مدتی بعد فرقه ضالة بهائیت را تأسیس کرد.

با روی کار آمدن خاندان پهلوی در ایران به خصوص در زمان محمدرضا شاه، بهائیان در ساختار حکومت نفوذ کردند و کشور ما روزی را تجربه کرد که بسیاری از مسئولان ارشد کشوری و لشگری بهائی بودند.

امیرعباس هویدا که به مدت سیزده سال سکاندار قوه مجریه بود به همراه بسیاری از وزرای کلیدی همچون وزیر امور خارجه، آموزش و پرورش، بهداشت، کشور، کشاورزی، جنگ، اطلاعات، راه، دادگستری و … همه بهائی بودند.

بسیاری از فرماندهان ارشد ارتش و ساواک بهائی بودند و پی در پی به اسرائیل سفر می‌کردند؛ همچنین بسیاری از نمایندگان مجلس را بهائیان تشکیل می‌دادند.

مسیر رشد بهائیت طوری ریل‌گذاری شده بود تا ابتدا به عنوان یک اقلیت دینی رسمیت یابند و سپس بهائیت دین رسمی ایران گردد.

اگرچه علمای بزرگی چون مرحوم آیت الله بروجردیw در مقابل بهائیان ایستادگی کرده و مانع رشد فزایندة آنان بوده‌اند، اما وقوع انقلاب اسلامی تمام تلاش‌های استعمار را در این زمینه بر باد داد.

آمار جمعیتیِ بهائیت که در لحظة شکل‌گیری انقلاب اسلامی بیش از سیصد هزار نفر برآورده شد، پس از انقلاب به کمتر از چهل هزار نفر رسید.[۳]

بسیاری از بهائیان پس از انقلاب به تشیع اصیل بازگشته و برخی فرار را بر قرار ترجیح دادند.

سوم: وارد شدن مهدویت به متن جامعه

تا پیش از انقلاب، معارف مهدویت بیشتر لا‌به‌لای کتاب‌ها و در بین روحانیون مطرح بود، امّا پس از انقلاب بسیاری از این معارف ارزنده به متن جامعه وارد شد. بسیاری از مردم با مهدویت آشنا شدند و درصدد مطالعه موضوع مهدویت برآمدند.

 

چهارم: گسترش مراسم مذهبی مربوط به امام زمانg و رونق مکان‌های مرتبط با ایشان

قبل از انقلاب مراسمِ مربوط به حضرت مهدیg بسیار محدود بود. دعاهای ندبه محدود به برخی از مساجد و شهرهای مذهبی بود، اما پس از انقلاب با استقبال مردم از مهدویت این‌گونه مراسم ها رشد و رونقی فزاینده یافت. امروزه در بسیاری از مساجد و شهرها دعای ندبه برپاست. دعای ندبه با پخش زنده از شبکه‌های سراسری صدا و سیما میلیون‌ها همراه دارد و گاه برای برپائی دعای ندبه اجتماعات میلیونی شکل می‌گیرد.

البته در کنار این مراسم معنوی، به عرصه‌های دیگری از جمله عرصة شعر آیینی نیز می‌توان اشاره کرد.

مفهوم انتظار  قبل از انقلاب در آثار برخی از شاعران اهل بیتg به صورت محدود دیده می شد.

آثار شاعرانی چون: شهریار، امیری فیروزکوهی، ابوالحسن ورزی و … پس از پیروزی انقلاب، مفهوم انتظار در شعر شاعران رنگ و جلوه‌ای دیگر به خود گرفت. بعد از انقلاب و احیای باورها و آرمان‌های اسلامی، ما با وفورِ باورهای مذهبی در شعر مواجه می‌شویم، که مهم‌ترین آن مسألة عاشورا و مفهوم انتظار است و انتظار با توجه به استقبال بسیارِ شاعران، تبدیل به برجسته‌ترین سوژة حوزه‌ی شعر آیینی شد و از لحاظ کیفی ویژگی‌های خاص خود را پیدا کرد؛ ویژگی‌هایی که کاملاً متمایز از آثار شاعران قبل از انقلاب می‌باشد.

همچنین از برکات انقلاب می‌توان به رونق یافتن مسجد جمکران اشاره کرد.

مسجد مقدس جمکران قبل از انقلاب مسجدی کوچک و ناشناس و در حاشیه بود که فقط تعدادی از طلاب قم در آن حضور می‌یافتند. پس از انقلاب این مسجد با خیل عظیم عشاق حضرت مهدیg روبه رو شد تا جایی‌که بخش‌های زیادی به مسجد اضافه شده و صحن‌های بزرگی برای آن ساخته شد و مسجد توسعه‌ای صدها برابری پیدا کرد. در سالهای اخیر مسجد جمکران حدود پانزده میلیون زائر داشته است. در ایام نوروز حداقل سه میلیون نفر در این مسجد حضور می‌یابند و در ایام نیمه شعبان میلیون‌ها نفر در این مکان اجتماع می‌کنند.

 

پنجم: معرفی مهدویت در عرصه‌های جهانی

پس از انقلاب بود که مهدویت به عنوان یکی از ارکان انقلاب اسلامی در عرصه جهان مطرح گردید.

امروزه صدها متفکر و نویسنده و هنرمند در سراسر دنیا چه دوست و چه دشمن به مقوله مهدویت و آخرالزمان فکر می‌کنند و دربارة آن می‌نویسند.

اساساً با انقلاب اسلامی منجی‌گرایی در میان سایر ادیان نیز پر رونق شد و بسیاری از تولیدات هنری، فیلم‌ها و رمان‌ها رنگ و بوی آخرالزمانی به خود گرفت.

 

ششم: فراهم شدن زمینه فعالیت‌های عالمانه در زمینه مهدویت

با گسترش اقبال عمومی به مهدویت، نویسندگان بسیاری دست به قلم شده و صدها مقاله و کتاب در زمینه مهدویت منتشر گردید. و رفته رفته با گسترش معارف مهدویت، رشتة تخصصی مهدویت در حوزه ایجاد شد که تا مقطع دکترای مهدویت ادامه می‌یابد؛ پس از آن درس خارج مهدویت راه‌اندازی شد و این آموزه در مجامع دانشگاهی نیز وارد گردید.

بنیادها و مراکز فرهنگی متعددی در زمینه مهدویت فعال گردیده و صدها دورة آموزشیِ معارف مهدویت در گوشه و کنار کشور راه‌اندازی شد.

[۱] (امام خمینی، ۱۳۸۰: ج۱۸، ص ۳۷۴)

[۲] (سخنرانی در دیدار با اقشار مختلف مردم و میهمانان داخلی و خارجی شرکت کننده در سمینار «تبیین حکم تاریخی حضرت امام خمینیw» در سالروز میلاد امام عصرg، ۱۱/۱۲/۱۳۶۹)

[۳]  طبق آمار مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵ تعداد بهائیان بین ۲۵ تا ۴۰ هزار نفر تخمین زده می‌شد

به موازات برکات فراوانی که انقلاب برای مهدویت داشت، پیامدهایی نیز به طور طبیعی به دنبال داشت؛ مهم‌ترین این پیامدها رشد فزایندة دشمنی‌ها با مهدویت پس از انقلاب است.

قبل از پیروزی انقلاب، چون اعتقاد به مهدویت چندان جلوه نکرده بود، به طور طبیعی دشمنی با آن نیز کمتر بود، امّا پس از انقلاب و تأثیر جهانی آن و پی بردن دشمن به نقش مهدویت در پیروزی و بقای انقلاب، دشمنی‌ها با مهدویت صدها و هزاران برابر شد.

تحلیلگران بسیاری در نخستین سال‌های پیروزی انقلاب اسلامی (۱۹۸۴م) در دانشکده تاریخ تل آویو گرد هم آمدند و به بررسی نقش آموزه‌هایی چون مهدویت در انقلاب اسلامی پرداختند و از آن پس مهدویت به عنوان رکن انقلاب اسلامی مورد هجوم قرار گرفت. از آن موقع تاکنون هزاران کتاب و مقاله و مجله علیه مهدویت منتشر گردیده و هزاران پایگاه اینترنتی در این زمینه راه اندازی شده و ده‌ها شبکه تلویزیونی، رادیوئی و ماهواره‌ای علیه مهدویت برنامه سازی می‌کنند و صدها فیلم سینمایی تولید گردیده است که در اینجا تنها به ذکر چند مورد از آن‌ها بسنده می‌کنیم.

کتاب “ ضد مسیح اسلامی”

نویسندة این کتاب شخصی با نام مستعار «جوئل ریچاردسون» است. وی با تسلط خوبی که بر روایات اسلامی و آموزه های انجیلی دارد، تا به حال چندین کتاب بر ضد اسلام و منجی آخرالزمانی آن نوشته است؛ وی دراین کتاب  می‌کوشد تا ضد مسیح انجیلی(Anti Christ) را بر منجی آخرالزمانی اسلام یا همان مهدی موعود f منطبق کند.

 

کتاب «عجیب ترین دروغ تاریخ»

این کتاب که به قلم یکی از نویسندگان وهابی به نام «عثمان بن محمد الخمیس» نوشته شده است، توسط شخصی به نام «اسحاق دبیری» با عنوان «عجیب‌ترین دروغ تاریخ» به فارسی ترجمه ‌شده و با تیراژی بالغ بر صد هزار نسخه چاپ و بین حجّاج توزیع شده است. در اين کتاب روايات و اعتقادات شيعيان درباره  امام زمانf با استفاده از روايات مجعول وهابيت مورد تمسخر قرار گرفته است

از سال های آغازین نهضت اسلامی به رهبری امام خمینیw تا به امروز،از جمله  نقاط امیدی که در دل بسیاری از مؤمنین ایجاد شده، این است که انقلاب اسلامی ان شاء الله مقدمه ظهور حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنافداه خواهد بود.

معمار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امامw می فرمایند:

«جنبشی که از طرف مستضعفان و مظلومان جهان علیه مستکبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش است،امید بخش آتیه روشن است و وعده خداوند تعالی را نزدیک و نزدیکتر می نماید. گویی جهان مهیا می شود برای طلوع آفتاب ولایت از افق مکه معظمه و کعبه آمال محرومان و حکومت مستضعفان.[۱]»

  • «امیدوارم که این انقلاب یک انقلاب جهانی بشود و مقدمه برای ظهور بقیه الله ارواحنا له فداء باشد.[۲]»
  • «دست عنایت خدای تبارک و تعالی بر سر این ملت کشیده شده است و ایمان آنها را تقویت فرموده است که یکی از علایم ظهور بقیه الله ارواحنا فداه است.[۳]»


 اما به راستی آیا چنین امری به وقوع خواهد پیوست؟ آیا این کلام رهبر معظم انقلاب اسلامی محقق می‌شود که فرمودند : «ملت ایران به فضل پروردگار، با هدایت الهى، با کمکهاى معنوى غیبى و با ادعیه‌ى زاکیه و هدایتهاى معنوى ولى‌الله‌الاعظم ارواحنافداه خواهد توانست تمدن اسلامى را بار دیگر در عالم سربلند کند و کاخ با عظمت تمدن اسلامى را برافراشته نماید. این، آینده‌ى قطعى شماست. [۴]ما باید بدانیم که ظهور ولی‌عصرg همان‌طوری که با این انقلاب ما یک قدم نزدیک شد، با همین انقلاب ما باز هم می‌تواند نزدیک‌تر بشود، یعنی همین مردمی که انقلاب کردند و خود را یک قدم به امام زمانشان نزدیک کردند می‌توانند باز هم یک قدم و یک قدم دیگر و یک قدم دیگر همین مردم خودشان را به امام زمان نزدیکتر کنند[۵]»

آیا به دنبال انقلاب اسلامی آرزوی دیرینه بشر، مبنی بر ظهور منجی موعود ملت ها به وقوع خواهد پیوست؟

 

اگر چه پاسخ تفصیلی و دقیق به این سؤال دشوار است، اما با کنار هم گذاشتن دلایل و قرائن متعدد این نتیجه به خوبی حاصل می‌شود که این انقلاب ارتباطی جدّی با ظهور دارد و ان شاء الله لا اقل ما را یک قدم به ظهور نزدیک کرده است. در ادامه به برخی از دلایلی که مارا به آینده انقلاب و ارتباط آن با ظهور امید وار می کند،اشاره می شود:

[۱] صحیفه نور امام،ج۱۷،ص۴۸۰٫

[۲] صحیفه نور امام،ج۱۶،ص۱۳۱٫

[۳] صحیفه نور امام،ج۱۶،ص۱۳۰٫

[۴] دیدار با ایثارگران ۲۹،۰۵،۱۳۷۶٫

[۵] بیانات مقام معظم رهبری در خطبه های نماز جمعه، ۶،۴،۱۳۵۹.

در واپسین لحظات عمر تمدن دیرینه و غیردینی غرب، انقلابی در دنیای پر از ظلمت آخرالزمان شکل گرفت که جنس آن با تمامی انقلاب های قبل از خود متفاوت بود. درست در زمانی که دنیا به سرعت در گرداب گناه و منجلاب فساد و دوری از خدا فرو می رفت در ایران حرکتی کاملاً برعکس شکل گرفت.

حرکتی که محاسبات تمامی جامعه شناسان و آینده پژوهان غربی را به هم ریخت. حرکتی در جهت معنویت و دین. درست زمانی که بشر در اوج حاکمیت نفس امارة شیطانی خود بود، انقلابی عظیم شکل گرفت تا حکومت «الله» را فریاد بزند و دل به حاکمیت ولی الله بسپارد؛ این اتفاق عظیم نوید بخش شروع تاریخی جدید و عصری دیگراست؛ «عصر ایمان» عصری که سمت و سوی آن تحقق حاکمیت مؤمنان به رهبری حضرت صاحب الزمانg است.

رهبر معظم انقلاب در این‌باره می‌فرمایند: «عزیزان من! این انقلاب، پدیده‌ی بسیار عظیمی است. مسأله‌ی این انقلاب، حتّی به تشكیل نظام جمهوری اسلامی، محدود نمی‌شود. این انقلاب، تاریخ را عوض كرده و یك راه جدید در مقابل بشر به‌وجود آورده است، چه برسد به ملتهای اسلامی؛ این انقلاب، حادثه‌ی بی‌سابقه‌ای است. من یك وقت تاریخ انقلابها را مقایسه‌ای كوتاه كردم، میان این انقلاب و انقلاب اكتبر ۱۹۱۷ م شوروی سابق و انقلاب كبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹م؛ دویست و چند سال قبل، اینها با هم خیلی تفاوت دارد. اصلاً این انقلاب از نوع آن انقلابها نیست.[۱]»

[۱] بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان و دانش‌آموزان بسیجی «طرح ولایت»۱۳،۶،۱۳۷۸٫

بخش عمده ای از روایاتی که درباره رویدادهای پیش از ظهور و یاران حضرت مهدیf آمده است، درباره ایران و ایرانیان است که با تعبیرات گوناگونی مانند: اهل فارس، عجم، اهل خراسان، اهل قم، اهل طالقان، اهل ری و … بیان شده است.

با بررسی مجموع این روایات، به این نتیجه می رسیم که در کشور ایران، پیش از ظهور امام زمانg نظامی الهی و مدافع ائمه معصومین، بر پا می‌شود که مورد نظر امام زمانg است و نیز مردم ایران، نقش عمده‌ای در قیام آن حضرت دارند.

رسول خداJ می‌فرماید: «مردمی از مشرق زمین قیام می‌کنند و زمینه را برای قیام حضرت مهدیg فراهم می‌سازند.»[۱]

نیز می فرماید: «پرچم های سیاهی از سمت مشرق خواهد آمد که دل های آنان همانند پاره های آهن است؛ پس هر کس از حرکت آنان آگاهی یافت، به سوی آنان برود و با آنان بیعت کند؛ هر چند لازم باشد که بر روی یخ حرکت کند.»[۲]

امام باقرg می‌فرماید: «گویا قومی را می بینم که در مشرق قیام کرده اند و حق را می طلبند، ولی حق را به آنان نمی‌دهند، بار دیگر طلب می‌کنند؛ ولی باز به آنان واگذار نمی کنند. در این حالت، شمشیرهای خود را از نیام کشیده، بر شانه می‌گذارند که در این هنگام، دشمن خواستة آنان را می پذیرد؛ ولی آنان نمی پذیرند و قیام می‌کنند و حق را واگذار نمی‌کنند، مگر به صاحب أمر، کشتگان آنان شهید هستند و اگر من آنان را درک می کردم، خودم را برای صاحب این امر آماده می‌کردم.»[۳]

روزی اشعث به علی با اعتراض گفت: ای امیر المؤمنین! چرا این عجم ها پیرامون تو گرد آمده، بر ما پیشی گرفته اند؟ حضرت خشمگین شد و در پاسخ فرمود: «چه کسی مرا معذور می دارد که در مقابل این آدم های بزرگ جثه بی خیر که هر کدام از آنان چون دراز گوش بر بستر خود می غلطند و به خاطر آوازه و فخرفروشی از قومی روی گردان می شوند؛ آیا به من فرمان می دهید تا آنان را از خود دور سازم؟ هرگز، من آنان را کنار نمی زنم تا از جاهلان گردم سوگند به خدایی که دانه را شکافت و آفریدگان را آفرید، آنان برای بازگرداندن شما به دین اسلام، با شما به نبرد بر می خیزند؛ چنان که شما برای اسلام آوردن در میانشان شمشیر کشیدید.»[۴]

[۱] بحارالانوار،ج۵۱،ص۸۷٫

[۲] بحارالانوار،ج۵۱،ص۸۴٫

[۳] نعمانی،غیبه،ص۳۷۳٫

[۴] سفینه البحار،ج۸،ص۶۰۵٫

یکی دیگر از موارد قابل توجه در روایات این است که شهر قم در روزگار غیبت به عنوان مرکزی برای رساندن پیام اسلام به گوش مستضعفان زمین در خواهد آمد و عالمان و دانشمندان دینی آن، حجّتی بر جهانیان خواهند شد.

امام صادق gدر این باره می‌فرماید: «به زودی شهر کوفه از مؤمنان تهی می گردد و علم دانش از آن جا رخت بر می بندند و چون ماری که در گوشه ای چنبره زده است، محدود می گردد و از شهری که آن را قم می نامند، ظهور می کند و آن جا پایگاه علم و فضیلت و معدن دانش و کمال می گردد؛ به گونه ای که روی زمین هیچ مستضعف (فکری) نمی ماند که از دین آگاهی نداشته باشد؛ حتی زنان پرده نشین، و این زمان، نزدیک به زمان ظهور قائم ما خواهد بود.

خداوند، قم و مردمش را جانشین حضرت حجّت قرار می دهد و اگر چنین نبود، زمین اهلش را فرو می برد و حجّتی بر زمین نمی ماند، بنابراین، علم و دانش از شهر قم به شرق و غرب جهان سرازیر می شود و حجّت بر جهانیان تمام می‌گردد؛ به گونه ای که هیچ شخصی نمی ماند که دین و دانش به او نرسیده باشد و آن گاه حضرت قائم ظهور می‌کند و عذاب الهی بر کافران به شدت آن حضرت فرود می‌آید؛ زیرا خداوند، از بندگان انتقام نمی گیرد، مگر هنگامی که حجّت بر آنان تمام شده باشد.»[۱]

در روایت دیگری آمده است : «اگر مردم قم نبودند، دین از بین می رفت.»[۲]

[۱] بحارالانوار،ج۶۰،ص۲۱۳٫

[۲] سفینه البحار،ج۲،ص۴۴۵

نکته قابل توجه و دقت، این است که در روایات از مردم قم به یاوران مهدی و کسانی که برای گرفتن حق اهل بیت قیام می کنند، نام برده شده است.

عفان بصری می گوید: امام صادقg به من فرمود : «آیا می دانی، چرا قم را قم نامیده اند؟» گفتم: خداوند و رسولش و شما بهتر می دانید فرمود: «قم را بدین جهت به این اسم نامیدند که اهل آن گرد قائم آل محمد جمع می گردند و با حضرتش قیام می کنند و در این راه، پایداری از خود نشان می دهند و آن حضرت را یاری می نمایند.» [۱]

صادق آل محمد در روایت دیگری در این باره چنین می فرماید: «خاک قم، مقدس است و اهل قم از ما و ما از آنان هستیم، ستمگری قصد بد به آن نمی کند، مگر این که در کیفر او تعجیل می گردد. البته این تا زمانی است که به برادران خود خیانت نکنند و اگر چنین کردند، خداوند، ستمکاران بد کردار را بر آنان مسلط می کند؛ امّا مردم قم، یاران قائم ما و دعوت کنندگان به حق ما هستند. » [۲]

آن گاه امام سر به آسمان بلند کرد و چنین دعا فرمود: «خداوندا! آنان را از هر فتنه ای حفظ فرما و از هر هلاکتی نجات بخش.» [۳]

  • حوادث منطقه خاورمیانه

بی شک منطقه خاورمیانه، فلسطین، سوریه، عراق و عربستان و … کانون تحولات آخر الزمان و پیش از ظهور می‌باشد حوادث پیچیده ای که در سال های اخیر در منطقه افتاده باعث امیدواری بسیاری نسبت به ظهور گردیده است هر چند به طور قطع نمی‌توان از ارتباط این حوادث با ظهور سخن گفت ولی به عنوان یک قرینه و شاهد در کنار شواهد و دلایل دیگر قابل استفاده است.

 

۴-احوال مردم در آخر الزمان

با نگاهی به روایات فراوان مربوط به آخر الزمان و همچنین اوضاع و احوال زندگی مردم دنیا در عصر حاضر مطابقت روایات با شرایط امروز آشکار می گردد. به عنوان مثال:

  • در روایات فراوانی بر آشکار شدن مفاسد، فزونی یافتن رفتارهای همجنس گرایانه در میان مردان و زنان، تبدیل شدن زنا به بازار و منبع در آمد و زیاد شدن اولاد حرام و … تأکیده شده است.

دنیای امروز دنیای رشد فساد اخلاقی روابط همجنس گرایانه است تا جایی که بر اساس آمار بین ۱۰۰ تا ۴۰۰ میلیون نفر در دنیا همجنس باز وجود دارد. تجارت پورنو یکی از پرسودترین تجارت ها در دنیای امروز است. فقط در سال ۲۰۶۶ درآمد آمریکا از انتشار تصاویر پورنوگرافی بیش از ۱۳ میلیارد دلار بوده است و …

  • روایات فراوانی به کسب در آمد های حرام، هدف قرار گرفتن دنیا، کم فروشی، ربا، رشوه خواری، مباهات به مال در آخر الزمان اشاره کرده اند…

واقعیت تلخی که امروزه شاهد آن هستیم این است  نفس های مستضعفان جهان از شدت ظلم عده ای سرمایه سالار بی رحم به تنگ آمده است. اکنون ۹۰۰ میلیون نفر در جهان از گرسنگی دائمی رنج می برند و روزانه ۲۸ هزار نفر در اثر گرسنگی جان خود را از دست می دهند و …

  • دوره آخر الزمان با توجه به روایات، عصر کشتار بی گناهان و آسان شدن قتل انسان است.طی یک صد سال گذشته حداقل ۱۷۰ میلیون انسان در اثر جنگ های بین دولت ها جان خود را از دست داده اند. در دنیای امروز سالیانه حداقل یک میلیون و ۸۰۰ هزار نفر خود کشی می کنند. فقط در کشور چین برای تولید لوازم آرایشی سالیانه ۱۲ میلیون جنین بالای ۴ ماه (انسان کامل) سقط می شود.  دنیای ما پر است از اینگونه مفاسد و مظالم.

[۱] بحارالانوار،ج۶۰،ص۲۱۸

[۲] بحارالانوار،ج۶۰،ص۲۱۶

[۳] بحارالانوار،ج۶۰،ص۲۱۸

جمع بندی:

با توجه به آغاز دورانی جدید و شروع تمدنی تازه به دنبال انقلاب اسلامی و سرعت یافتن تحوالات منطقه و نیز فزونی یافتن گرایش به معنویت در دنیا و همچنین با وجود شواهدی چون اتفاقات منطقه و شباهت اوضاع امروز ما با روایات مربوط به آخر الزمان و همچنین بر اساس روایات منطبق با انقلاب اسلامی، می توان امیدوار بود که این انقلاب در مسیر ظهور امام عصرg در حال حرکت می باشد و ان شاء الله به ظهور ایشان متصل خواهد شد.

ناگفته نماند که خداوند با هیچ ملتی عقد اخوت  نبسته است. اگر ما به رسالت تاریخی خویش عمل نکنیم و مسیر انقلاب و اهداف و آرمان های حضرت امام را به فراموشی بسپریم خداوند ا فتخار زمینه سازی ظهور را به قوم دیگری خواهد داد که فرمود:  إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ وَ يَأْتِ بِآخَرينَ وَ كانَ اللَّهُ عَلى‏ ذلِكَ قَديرا [۱]

[۱] نساء ۱۳۳

دیدگاه بگذارید

اولین نفری باشید که دیدگاه میگذارد

آگاه سازی از
avatar
wpDiscuz